… دوست داشتن از عشق برتر است. عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی، اما دوست داشتن
پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال. عشق بیشتر از غریزه آب میخورد و هرچه از غریزه سرزند بیارزش
است و دوست داشتن از روح طلوع میکند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج
مییابد…” (مجموعه آثار ۱۳ / هبوط در کویر / ص ۳۲۷) … عشق با شناسنامه بیارتباط نیست و گذر فصلها و
عبور سالها بر آن اثر میگذارد. اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی میکند و بر.
بشنو از نی چون حكایت میكند
از جداییها شكایت میكند
سخن را از نی باید شنید، از آن كس كه نیست؛ آن كس كه هست از هواهای خود
میگوید و حدیث نفس میكند و حكایت او شكایت از محرومیتها و ناكامیهای
خاكی اوست. یا حكایت توفیقات وهمی و خیالی كه او را معجب و مغرور میكند و
به جور و ستم وامیدارد.
اما آن كس كه بندبند وجودش را از هواهای خویش خالی كرده و چون نی لب خود بر
لب معشوق نهاده و دل به هوای او و نفس او سپرده است، حكایتی دیگر و شكایتی
دیگر دارد.
گر نبودی با لبش نی را سمر
نی جهان را پر نكردی از شر
انبیا از جنس نی بودند. چون به هوای دل خویش سخن نمیگفتند، چنان كه در قرآن در صفت رسول اكرم آمده است:
و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی»
او از هوای دل خویش سخن نمیگوید
و این (قرآن) نیست مگر آنچه به او وحی شده است.
بدین بیان، نی مقام انسان كامل یا كمال مرتبه انسانی است كه در آن مرتبه شخص هرچه گوید همان است كه معشوق در او دمیده و هرچه كند همان است كه فرمانش از معشوق رسیده است.
در غم هجر روی تو رفته ز کف قرار دل
دل ننمایی از تو رخ وای به حال زار دل
نیست شبی که تا سحر خون نفشانم از بصر
زان که غم فراق تو کرده خراب کار دل
آمده ام که سر نهم عشق تورا به سر برم
ور تو که نی بگویی ام که من نی شکنم شکر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر برم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
گفت که دیوانه نه ای رفتم و دیوانه شدم سلسه بندانده شدم
درباره این سایت